عریان
بدن عریانت و آن ظرافت و گرمی دستت پشت ران چپم احساس شد که زندگی معنی پیدا کرده است.
بدن عریانت و آن ظرافت و گرمی دستت پشت ران چپم احساس شد که زندگی معنی پیدا کرده است.
عشقی که در میان ابرها غروب میکند
سایه ها از ترس فردا ....
طلوع میکند
فلسفه ، بطن عمق فاجعه گر ذوب شود
زمین مرگ را دوباره شروع میکند