میدونی که میتونی دووم بیاری بخون
من دیوانه
مرگ تضمین دیدار توست
زندگی در این زمین بهانست
میگویم باید برویم از این خاک
جار میزنند که این مرد دیوانست
***
انگیزه ی مضاعف دارم بَر راه
که باید چشم فرو بست از نور
شاید واقعیت را میبیند ... شاید
و شاید واقعا او هست کور
***
رفتار بیمار گونه ی سادیسمی
اختلال عجیبی ست در مَن
شکنجه و آزار بی نهایت
فحش کِش های من به یک زن
***
فکر که در سَر من نیست
من گفتم باید بروم از زمین
شما گفتید دیوانه شده ام
خدا من را رها کرد ...همین
***
خداا !؟ او کیست...؟ -چه میدانم
همین قدر کافیست که وجود ندارد
چرا گفتی پس خدا مرا رها کرده؟
گفتم ...چون فکرها خراب اند
شاعر: پاسبان پارسی