طلوعی که آخرین غروب است
عشقی که در میان ابرها غروب میکند
سایه ها از ترس فردا ....
طلوع میکند
فلسفه ، بطن عمق فاجعه گر ذوب شود
زمین مرگ را دوباره شروع میکند
عشقی که در میان ابرها غروب میکند
سایه ها از ترس فردا ....
طلوع میکند
فلسفه ، بطن عمق فاجعه گر ذوب شود
زمین مرگ را دوباره شروع میکند
قدرت آمیخته به درد و جنون
ملت خراب ؛ حراص از کُنون
نفسکُشی را انتخاب کردهاند
تا باشد محتاج وعدههای آب و نون
مرگ تضمین دیدار توست
زندگی در این زمین بهانست
میگویم باید برویم از این خاک
جار میزنند که این مرد دیوانست
***
انگیزه ی مضاعف دارم بَر راه
که باید چشم فرو بست از نور
شاید واقعیت را میبیند ... شاید
و شاید واقعا او هست کور
***
رفتار بیمار گونه ی سادیسمی
اختلال عجیبی ست در مَن
شکنجه و آزار بی نهایت
فحش کِش های من به یک زن
***
فکر که در سَر من نیست
من گفتم باید بروم از زمین
شما گفتید دیوانه شده ام
خدا من را رها کرد ...همین
***
خداا !؟ او کیست...؟ -چه میدانم
همین قدر کافیست که وجود ندارد
چرا گفتی پس خدا مرا رها کرده؟
گفتم ...چون فکرها خراب اند
شاعر: پاسبان پارسی
وبلاگ های مکمل
دوستان این دوتا وبلاگ بدست خودم اداره میشه
یک سری بهش بزنید خالی از لطف نیست
در این بلبشو فکری ، اقتصادی و سیاسی جهان و اللخصوص ایرانمان باید این را در نظر داشت که دولت با رویکرد محافضه کارانه در کنار عوام فریبی از راه دین در راس هرم ، سعی در چپاول فکری و مالی در سطح ملی دارد.
این جملات و نکات بدآن معناست که متمدن ترین سرزمین کره خاکی > پرشیا < سرزمین مادریمان در معرض یک سوء قصد بزرگ در کلاس ملی است .
عوام فریبی را آنها خوب جلوه کرده اند ؛ همان هایی که با بکار گیری دین اسلام و نشان دادن خود بعنوان ناظر و حکومت در راس اسلامی این دین که خود را پیروان این دین میدانند در حال استفاده سو از مردم ما هستند و 1000 بار تاسف که مردمان ما در خفقان ظلمت دولت جیب بری اسلامی در این هستی خاموش زندگی میکنند.
من یک نویسنده هستم و قلم من سلاح من است
من نه سیاسی هستم ، نه مخالف حکومت ، نه طرفدار حکومت
من یکی از این 80 میلیون مردمی که در این بهبه تاریخی زندگی میکند
( من رو گرفتن حلالتون نمیکنم که پا نشین بیان جلو اوین اعتراض )
_پاسبان پارسی