غزل پُست مدرن بنام اعتقاد
غزل پُست مدرن از اینجانب « پاسبان پارسی » بنام « اعتقاد »
حرفای قدیمی و اعتقادِ بی دلیل
دین خدایی و بالایی شاهده اوسکریم
همسطح هیچکس نیست قبول
من اعتقاد ندارم خیلی وقته باهم قهریم
×××
نکرد نظر به من ، بندهِ حقیر
شبهایی که تا صبح گریه بود
هنوزم لطفی نشد به جهت یاری
گفت: به فریاد فقیری میرسه خیلی زود
×××
الان برسه بمن ببخش شرمندم
کمک نکردی وقتی افتادم تو مرداب
زمانی که توی بی پولی غلت میخوردم
اما حالا نوش دارو بعدِ مرگِ سهراب
×××
من همینکه زندم از خودت خیلی متشکرم
خدایا شرمندم دیگه نداری جای تو دلم
عشقی که خیلی وقته مُرده ، بدون روحه
حرفامو تو چند خط گفتم و دارم میرم
×××
میرم بدون تو جایی توو اعماق جنگل
یه جایی دور از انسان و خودت ، خداااااا
یه مکانی بدور از تکنولوژیِ بشرِ امروزی
میخام زندگی کنم از همه جهان ، جداااااا
غزل پُست مدرن بنام « اعتقاد » از اینجانب « پاسبان پارسی »
این غزل در سامانه اینترنتی وزارت ارشاد ثبت ادبی شده است و هرگونه کپی برداری به هر نحوه در صورت مشاهده پیگرد قانونی دارد.
آزادی بیان رو در قالب ادبیات تجربه کنید...
اگر کلمه خاصیتو سرته از طریق
کادر جستجوی پایین ، اون کلمه رو پیدا کن.↓↓↓