از طرف اسپهبد خورشید به خلفای عرب

به نام اهورامزدا خدای بزرگ
آفریننده زمین و آسمان و راستی
من بنده شمشیر اویم ، برآمده از کوه و آتش
فرزند کوروش ، داروَش

از شاه‌نشین شمال به خلفای عرب...
به آخرین پایتخت ساسانیان خوش آمدید...
به این روز اورمزد سوگند که بدن‌های سرد شما از
نسیم تیز و خشمگین دماوند نیز یخ نخواهد زد،
چرا که پیش از آن، آتش کینه‌ی ما،
شعله‌ور از قلب‌های شکسته ،
شما را خاکستر خواهد کرد.

ما فرزندان آتشیم، نه خاک ؛
ما را نمی‌توان فتح کرد،
می‌توان پیکرمان را در خاک دفن کرد،
اما جان ما در آتش مقدس،
در نغمه‌ی فره‌وشی‌ها،
و در چکاچک شمشیرهایی که هنوز بر دیوار مانده‌اند،
جاودانه خواهد ماند.

شما با شمشیر آمدید،
ما با سوگند بازمی‌گردیم.
این خاک نه غنیمت است، نه طعمه،
اینجا، آرامگاه پدران ماست،
و گورستان اشغالگران.

پس بخوابید، اگر می‌توانید،
در سایه‌ی دیوارهای تیسفون...
زیرا که شب‌هنگام،
صدای گام‌های انتقام،
نزدیک‌تر از همیشه خواهد بود.

 

نگهبان شمال ،
آتش‌تاج ، پورِ داذبرزمهر
اسپهبد خورشید ، واپسین نورِ آریا

 

 

به قلم من - مندرج و انتشار در وبلاگ 卐 _______  < وبلاگ من بر بستر بلاگفا >

۰ نظر

نوروز

«به نام اهورامزدا، نوروز خجسته باد!

 

در آغاز سال ۲۵۸۴ هخامنشی / ۳۷۶۳ زرتشتی، خورشید بار دیگر بر کاخ‌های پارسه تابید.

 

باشد که در این روز اورمزد از فروردین، روشنی، داد و فره ایزدی همراهت باشد!»

 

-طموم

۰ نظر

عریان 2

آن شب که در تاریکی وهم آلود شهر در مکانی مقدس در هم تنیده بودیم .

ادامه مطلب ۱ نظر

لوسیفر

به اقتدار شَک کرد ، شُک شد و گریخت از میدان ؛ چه موجود عجیبی بود آن دو پا .

 

17:42 - بیست و چهارم بهمن‌ماه سال 403

۰ نظر

مصاحبه جنجالی با علی دایی عزیز -پخش اختصاصی در اولین جلد مجله هفتگی وبلاگ خودکشی

ادامه مطلب 👇

ادامه مطلب ۰ نظر

عریان

بدن عریانت و آن ظرافت و گرمی دستت پشت ران چپم احساس شد که زندگی معنی پیدا کرده است.

ادامه مطلب ۰ نظر

طلوعی که آخرین غروب است

عشقی که در میان ابرها غروب میکند

سایه ها از ترس فردا ....

طلوع میکند

فلسفه ، بطن عمق فاجعه گر ذوب شود

زمین مرگ را دوباره شروع میکند

ادامه مطلب ۰ نظر

نمی د آنم

یک سال و اندیست که من دست به این کیبورد وا مانده نبردم بلکه شاید زندگی نو و دست نخورده من بتواند شکوفه ای زیبا بعد از کاشت و داشت و در نهایت در وقت برداشت ، تحویل روحیه ی من بدهد اما همچین چیزی در حال حاضر از من انتظار نمیرود ....

 

 

 

منی چروکیده بعد از ( همان یکسال و اندی ) آخرین غروب خوشی آزادی من ، طلوع سرخوشی نسبت به خویش را ندیدم 

بلکه وجودم نفی میشود/ یا در جهانی هستم که در دید و تصویر مردم نیستم//////////////////////

براستی برای منی که آنهمه توجه مردم به سمت چپ بدنش حواله میشد در حال بدنبال توجه حداقلی مردم هست//////////

شاید من دیوانه شدم ////////// شاید اینها همه نقشه غرب است تا برایم دسیسه جا بگذارد...........................................

 

 

 

خسته ام خسته ///...................کسی که تا عمری از حالا به بعد نمیتواند راه برود ؛ نه اینکه فلج یا دارای هر مشکل فیزیکی باشم خیر

بدنم از این جلوتر نمیره اینجا پایان دفتره و نمیتونی بری روی جلدش بنویسی »----------------- پس مجبوری ظاهر رو همیشه خوب نگه داری 

نری جایی فریاد و کرنا کنی من اینا رو بهت گفتم 

بگو از فلان شخص دوره گرد شنیدم

 

 

 

 

 

 

_طموم________________________________

۰ نظر

درد ایران خوزستان

به نام خوزستان ...

 

 

 

 

ما کربلای خودنگاره و حسین بی سر م..ت.ج..ا.و...ز را نمیخواهیم وقتی خود خوزستانی به کرانه کهکشان داریم...

خوزستان مان در خون غلطیده و آخرین نفس هایش را از میان غبار آسمان و اندوه زمین استشمام میکند

 

خوزســـــــــــــــــــــــــــــتان را دریابید/crying

 

#خوزستان 

۰ نظر
درباره من
‹ به بلاگ ‹ خودکشی💀 › خوش آمدید...😊 ›
آزادی بیان رو در قالب ادبیات تجربه کنید...

اگر کلمه خاصی‌تو سرته از طریق
کادر جستجوی پایین ، اون کلمه رو پیدا کن.↓↓↓
پیام های کوتاه