صدای ...
صدای جیغ و شیون میرسد به گوش
صدای یک زن که رفته از هوش
صدای سکوت غرق در تجاوز
صدای بی شرفی که داد میزند ...
آن زن میکند تمارض
_ پاسبان پارسی
صدای جیغ و شیون میرسد به گوش
صدای یک زن که رفته از هوش
صدای سکوت غرق در تجاوز
صدای بی شرفی که داد میزند ...
آن زن میکند تمارض
_ پاسبان پارسی
آمد صدای ترس از وجودم
که من خار این چشم میشوم
آزارم به مورچه نمیرسد
فراموش کارم - به یاد ندارم حتی شام دیشبم
منِ دیگری...
در قلبم جهانی در آشوب است
در سرم ناظمی با باتوم است
در جانم شخصی توو حس قاتل است
به کجا خواهم رسید
×××
نهادینه شده در مغزم بذر
شخصیت دیگریم ، آدمِ رزل
فرار نُرون از کوچک ترین درز
به کجا خواهم رسید
×××
عصبی ، هر آدم خود لعنتیست
این جسم عاشقِ کفن نیست
این روحِ این بدن نیست
به کجا خواهم رسید
شاعر: پاسبان پارسی
‹ برداشت از این غزل با ذکر نام شاعر و منبع انتشار مانعی ندارد ›
قضیه انقلاب فرق کرد
هدف گم شده در جایی پَرت
مردم نمیخواهند این تغییر را
عاملانشان میشوند از جامعه طرد
×××
صدای صفوف دعا نیست
همه به دار مجازات آویخته شدهاند
همه به جرم مشترک آن بالا
به مُشتی احمقِ رجزخوان تبدیل شدهاند
×××
گویند: خدااا به داد ما خواهد رسید
او عادل بی بَدیل جهان ماست
اگر او عادل است حکم شما میشود اعدام
اما قبلش نثارِ صورتشان پاست
×××
بمانید و دعا کنید که ناجی برگردد
قصد ما اغتشاش و شورش نیست
اگر شما داشتید حق انقلاب
ما هم داریم پس ، هیسسس!!
×××
غریضه معنوی وصله به طناب اعدام
خاطیان همه مجازات بدنبالشان
دنبال حقیقت باش ای آدمی
تا در بهشت روشن شود جمالشان
×××
در این شعر هیچ چیز ربطی به دیگری ندارد
انقلاب کن چرا سکوت در پیشه
جهاد در بطن انقلاب نهفتهست
با خود حمل کن دیشه
×××
دیدم که انقلاب شد مردم پی روز خوب
همه برابر ، رعیت ، روحانی ، سران
بیدار شدم فهمیدم خواب بود
دلار به نرخ نجومی ۲۰هزار شد گران
×××
مردم نمیخواهند تحول عظیم را
تو خود باید باشی قاضی
بدنبال عدالت باید باشی
یا به یک قِران بشوی رازی
شاعر: پاسبان پارسی
‹ استفاده از این شعر بدون ذکر نام شاعر و منبع پیگرد قانونی در پی دارد ›
غزل پُست مدرن بنام « دورِ دنیا » از اینجانب « پاسبان پارسی »
قدم به قدم حرکت روی پاییز
برگهای خزانِ شانزلیزه پاریس
هوای بارانی به رطوبت دریا
حس خوش به روحت میشه واریز
×××
شبهای به یادماندنی در ترکیه
گشت و گذار با ماشینِ رنگِ بِژ
میخواهم سردی شمال را حس کنم
پرواز مستقیم به اُسلوی نروژ
×××
از آنجا برویم براتیسلاوا ، اسلواکی
کشوری ساکت و آرام در دل آرمان
حال خوشی دارد وقتی در طیارهای
میخواهم بروم به دوسلدوف آلمان
×××
خریدارم هوای خوش کییفِ اوکراین را
چه حال خوشیست که من الان دارم
برویم منهتن ، ایالات متحده آمریکا
اندکی زمان صرف رسیدگی ب کارم
×××
از بلوک شرق آمریکا پرواز به غرب
The Today Modern City Is Born
شهر زیبایست این مدرن شهر
سوپرایز...رسیدیم به اَبَر شهرِ ملبورن
×××
از ملبورن پروازی راحت به مسکو
دوازده ساعت استراحت و تفریح
زمینی حرکت به سوی سنپطرزبورگ
هر روز به سفر مجدد میشوم ترغیب
×××
در حال حاضر خارج از روسیهام
تازه رسیدم به شهرِ زیبایِ سوآن
به حرکت ادامه دادیم تا یک ساعت
رسیدم به بهشتِ ارمنستان ، ایروان
×××
در باکو چیزای جالبی است
در این حمام عیون ، پُر نفت است وان
بعد حمام نفت آمادهِ برگشت
یک پرواز مستقیم به پایتخت طهران
شاعر: پاسبان پارسی
‹ استفاده از این غزل با ذکر نام شاعر و درج منبع ، مانعی ندارد ›
غزل پُست مدرن از اینجانب « پاسبان پارسی » بنام « اعتقاد »
حرفای قدیمی و اعتقادِ بی دلیل
دین خدایی و بالایی شاهده اوسکریم
همسطح هیچکس نیست قبول
من اعتقاد ندارم خیلی وقته باهم قهریم
×××
نکرد نظر به من ، بندهِ حقیر
شبهایی که تا صبح گریه بود
هنوزم لطفی نشد به جهت یاری
گفت: به فریاد فقیری میرسه خیلی زود
×××
الان برسه بمن ببخش شرمندم
کمک نکردی وقتی افتادم تو مرداب
زمانی که توی بی پولی غلت میخوردم
اما حالا نوش دارو بعدِ مرگِ سهراب
×××
من همینکه زندم از خودت خیلی متشکرم
خدایا شرمندم دیگه نداری جای تو دلم
عشقی که خیلی وقته مُرده ، بدون روحه
حرفامو تو چند خط گفتم و دارم میرم
×××
میرم بدون تو جایی توو اعماق جنگل
یه جایی دور از انسان و خودت ، خداااااا
یه مکانی بدور از تکنولوژیِ بشرِ امروزی
میخام زندگی کنم از همه جهان ، جداااااا
غزل پُست مدرن بنام « اعتقاد » از اینجانب « پاسبان پارسی »
این غزل در سامانه اینترنتی وزارت ارشاد ثبت ادبی شده است و هرگونه کپی برداری به هر نحوه در صورت مشاهده پیگرد قانونی دارد.