را
قلب آتش ، دلش تاب نیآورد دوری بحر را
لب خشکی زده حوالی طلوعگاه … نزدیکی شرق را
هرگاه خواستیم مسرور باشیم ، تبعید کردن برق را
مغز جنگل ، دل دریا … معدههایمان صح-را
18 اسفندماه 403
قلب آتش ، دلش تاب نیآورد دوری بحر را
لب خشکی زده حوالی طلوعگاه … نزدیکی شرق را
هرگاه خواستیم مسرور باشیم ، تبعید کردن برق را
مغز جنگل ، دل دریا … معدههایمان صح-را
18 اسفندماه 403
منباب گذشته همیشه مَثله
که ذات لوسیفر خلق اثره …
موجب به عنوان گذر مسئله
مسیر و تاب میده ، حرکتُ تار
خُلق و خالق و خَلق اسیر زنجیر
بیوهی عیسی تا محمد ، زَن جیغ
تا آخرین تختِ توو زمین در رَنجیم
حکم ارتداد خدا ، به بَرَکَت دار
-لوسیفر 21:13 شبانگاه … 23-اُم اسفندماه 403
به اقتدار شَک کرد ، شُک شد و گریخت از میدان ؛ چه موجود عجیبی بود آن دو پا .
17:42 - بیست و چهارم بهمنماه سال 403
ساعت یک و 33 دقیقه بامدادان روز 19 بهمنماه سال 403 « ادامه مطلب را باز کنید »
.::.:: برای مشاهده کیفیت اصلی بر روی عکسها کلیک کنید ::.::.
.::.:: برای مشاهده کیفیت اصلی بر روی عکسها کلیک کنید ::.::.
عشقی که در میان ابرها غروب میکند
سایه ها از ترس فردا ....
طلوع میکند
فلسفه ، بطن عمق فاجعه گر ذوب شود
زمین مرگ را دوباره شروع میکند
قدرت آمیخته به درد و جنون
ملت خراب ؛ حراص از کُنون
نفسکُشی را انتخاب کردهاند
تا باشد محتاج وعدههای آب و نون
الف ب پ ت
تو می میری وقتی که
ث ج چ ح خ
مغزت میشه له
د ذ ر ز ژ
تو با ما نیوفت سر هیچ ؛ جنگ
س ش ص ض
جوری تو سری میخوره ؛ میزنی لَنگ
ط ظ ع غ ف ق
تو احمق میزنی برام لاف
ک گ ل م ن
پس مراقب باش ندی دست من گاف
و ه ی
تو می میری وقتی که
_پاسبان پارسی